سفر به تهران قدیم؛ خوراکیهای طهرونیها در پاییز و زمستان؛ لبو بخور سرما نخور!
امسال با ورود به آبان ناگهان از گرما وارد فصل سرما شدیم که این امر معمولا بیماریهایی مثل سرماخوردگی را به همراه دارد. آن قدیمها هم این تغییر فصل بیماریهای مختلفی به همراه داشت و تهرانیها برای فرار و پیشگیری از بیماری سراغ میوهها و خوراکیهای ارگانیک میرفتند؛ مثل لبو، شلغم و کدو حلوایی، سنگینک و باقلا.
نصرالله حدادی تهرانپژوه میگوید: «سنگینک چیزی بود شبیه نخود فرنگی ولی نه کاملا گرد. ثقیلالهضم بود و معمولا آدمهای فقیر آن را میخوردند و در فصل پاییز در بساط باقلافروشها دیده میشد.» حدادی یکی از نشانههای سردشدن هوا را دیدن همین خوراکیهای خوشمزه و مغذی در خیابانهای قدیم تهران میداند که به گفته او مردمان از آن بسیار استفاده میکردند.
«خیانت است که به کدو حلوایی گفته شود کدو تنبل. کدو حلوایی بسیار خوشمزه است به شرط اینکه خانمها بلد باشند از آن غذای خوبی درست کنند. در قدیم کدو را کبابی میکردند. به این صورت که آن را در خلواره آتش میگذاشتند و یا داخل دیگ کدو را به همراه کمی آب میپختند. دمکنی میگذاشتند رویش و بعد مثل قاچ هندوانه آن را به بچهها میدادند تا بخورند که بسیار موثر بود در آرامش سینه و پیشگیری از سرماخوردگی و بالا رفتن قوای دفاعی بدن.»
حدادی اینها را میگوید و اضافه میکند: «در غذاهای تهران قدیم لبو هم جزء لاینفک سفرههای مردم بود با ماست شیرین. لبو صبح زود توزیع میشد. لبوفروشهای دورهگرد با چرخهای طوافی آنها را میخریدند و میفروختند. نزدیک خانه ما مغازهای بود که تنور دیواری خیلی بزرگی داشت که لبوهای قرمز را درون آن میپخت و دست مردم میداد که به آن لبوی تنوری میگفتند. مردم صبحانه لبو میخوردند که خیلی مغذی بود. ظهر هم که میشد آن را با ماست مخلوط میکردند و شب هم لبو را همراه ماست بهصورت غذای کامل میخوردند.»
شلغم هم از خوراکیهای رایج فصل سرمای تهرانیها بود که به گفته حدادی، هنوز هم یکی از بچههای باذوق تهران در پایین پلههای بازار شیرازی به شیوه خاص خودش فقط شلغم میفروشد؛ جالب اینکه شلغم هر چه ریز باشد بهتر است ولی او شلغمهای درشت را بخارپخت و قاچقاچ میکند میگذارد کف بشقاب و کمی نمک روی آن میپاشد و میدهد دست مشتری.
یک خاطره
«قدیم مثل حالا نبود که دارو بهراحتی در دسترس باشد. یکی سرما میخورد ماهها طول میکشید تا خوب شود. سینهاش درگیر میشد، تب میکرد و… این بود که مردم به غذاهای طبیعی در این فصل اهمیت میدادند. بعدها کمکم دارو آمد و باعث شد که مردم زود خوب شوند.» حدادی خاطرهای هم از سال ١٣٣٨ میگوید که هنوز پنیسیلین بهصورت گرد نیامده بود و همان هم خیلی محدود بود: «بچه بودم. یادم هست خواهرم مریض شد. چند بار همراه مادرم با فلاسک استوانهای عقابنشان در دست رفتیم انستیتو پاستور. پنیسیلین میگرفتیم و میبردیم بیمارستان امام خمینی و سوزنزن (تزریقاتچی) به او تزریق میکرد.»
منبع: همشهری