برج میلاد تهران

برج میلاد، ملقب به برج تهران، یکی از شاخص‌ترین نمادهای پایتخت ایران به شمار می‌رود. این سازه بلندقامت با طراحی بدیع خود، نه‌تنها نمادی قدرتمند از تحول و پیشرفت شهر تهران است، بلکه گواهی بر تلفیق هوشمندانه سنت و نوآوری در ایران معاصر نیز محسوب می‌شود.
مشاهده مطلب
آیا شما زیادی حساسید؟

آیا شما زیادی حساسید؟

فهرست مطالب

آیا شما زیادی حساسید؟

جاشوا راتمن، نیویورکر— من و ۷۵۰ هزار نفر دیگر در انجمن «آیا من زیادی حساسم؟» عضو هستیم، انجمنی در وبسایت ردیت که در آن افراد دربارۀ اغراق‌آمیزبودن یا نبودن واکنش‌هایشان بحث و تبادل نظر می‌کنند. این انجمن حسابی پررونق است، و پر از چیزهایی است که آدم را شگفت‌زده می‌کند. اخیراً، خانمی از پیام‌های دوستش عکس گرفته و منتشر کرده بود.

دوستش او را متهم کرده بود که عمداً سس مایونز را خراب کرده است. پیامش این بود: «جالبه، شیشۀ سس کلاً آبه! نظرت چیه؟». زن گفته بود که منظورش را نمی‌فهمد، مرد هم در جواب گفته بود «تا حالا نتونستی منو مسموم کنی». آیا آن زن زیادی حساس بود؟ از میان ۹ هزار پاسخِ ثبت‌شده، اکثریت می‌گفتند که نه، واکنش او اغراق‌آمیز نبوده است. یک نفر گفته بود «معلومه که این یارو اصلاً ثبات نداره. باید تا می‌تونی ازش فاصله بگیری».‎

من در‌این‌باره پژوهشی نکرده‌ام، اما احساس می‌کنم اعضای انجمن «آیا من زیادی حساسم؟» به‌ندرت به این نتیجه می‌رسند که واکنش سایر اعضا اغراق‌آمیز بوده است (شاید آن‌ها هم مثل اکثر مردم این دوره‌و‌زمانه زود جوش می‌آورند، و دنبال بهانه می‎گردند تا سریع نسبت به گفتار و رفتار دیگران واکنش نشان ‌دهند). اما من حس می‎کنم عکس این موضوع صادق است. اتفاقاً، این انجمن برای زودرنجی و تحریک‌پذیری مانند یک ضربه‌گیر عمل می‌کند -در این فضا، واکنش‌ها تعدیل شده و از شدتشان کم می‌شود.

از‌این‌نظر، انجمن «آیا من زیادی حساسم؟» بخشی از یک تلاش گسترده‌تر در سطح جامعه است. در دنیایی که عوامل حساسیت‌زا روزبه‌روز بیشتر می‎شوند بسیاری از ما دنبال مدیریت هیجانات خود هستیم. برخی افراد به رواقی‌گری1 روی می‌آورند؛ پدران و مادران آینده در کلاس‌های ذهن‌آگاهی شرکت می‎کنند. زندگی آنلاین نیز بستری برای ابراز هیجاناتمان فراهم می‎کند، و راهی برای هدایت آن‌ها در اختیار ما قرار می‌دهد. اگر در زندگی واقعی حرکتی احمقانه از کسی سر بزند -مثلاً از یک مشتری بی‌ادب یا صاحب‌خانۀ قالتاق- می‌توانید موبایلتان را درآورده و با خونسردی مکالمه را ضبط کنید، بعد آن را منتشر کنید تا دیگران به‌جای شما واکنش نشان دهند. اینجا واکنش به تعویق می‌افتد؛ به خودداری شما در آن لحظه بعداً با لایک پاداش داده می‌شود.

ذهن‌آگاهی روشی دیگر برای مدیریت تحریک‌پذیری است. به‌طور کلی، کسانی که ذهن‌آگاهی دارند به‌جای اینکه بپرسند «آیا من زیادی حساسم؟»، بدون قضاوت به مشاهده می‌پردازند و می‌گویند بله، یک واکنش در حال وقوع است. من قبل از تولد فرزندم در یکی از کارگاه‌های ذهن‌آگاهی شرکت کردم. آنجا مربی از ما می‌خواست هیجاناتمان را به‌شکل یک قطار ببینیم.

مربی می‎گفت «شما می‌توانید دورشدن قطار را تماشا کنید، بدون اینکه سوارش شوید». او ما را تشویق می‌کرد با احساساتمان بدون قضاوت‌ برخورد کنیم: با این روش، مادر می‌تواند در حین زایمان با درد خود کنار بیاید و جنبه‌های مختلف آن را شناسایی کند، و پدرِ ناشکیبا می‎تواند خستگی خود را تشخیص داده و آن را بررسی کند. در لحظه باش. نفس بکش. عبور کن. این تکینک‌ها اکنون به قدری جاافتاده‌اند که در مدارس به کودکان آموزش داده می‌شوند.

من از کارگاه ذهن‌‌‌آگاهی چیزهای زیادی آموختم، اما حس کردم این رویکرد کمی منفعلانه است. من بیشتر با ایتن کراس، مدیر «آزمایشگاه هیجانات و خودکنترلی» در دانشگاه میشیگان، هم‌نظر هستم. او کتابی دارد با عنوان تغییر: کنترل هیجانات خود را به دست بگیرید -تا آن‌ها شما را کنترل نکنند2 که به‌زودی منتشر خواهد شد. کراس در این کتاب می‎گوید ما علاوه بر مشاهدۀ هیجاناتمان، باید درصدد تغییر آن‌ها برآییم.

برای این کار باید از «تغییردهنده‌ها» استفاده کنیم -نشانه‌هایی درونی یا بیرونی که قطار احساساتمان را به‌سمت مسیرهای مطلوب‌تر هدایت می‌کنند. او به یاد می‌‌آورد که یک روز صبح دختر کوچکش قبل از تمرین فوتبال ناراحت بود و به دلایلی که مخصوص بچه‌هاست نمی‌خواست علت ناراحتی‌اش را بگوید. در طول مسیر، آهنگی از گروه موسیقی جِرنی حال‌و‌هوایش را عوض کرد. اگر شما هم برای ورزش‌کردن یک لیست پخش درست کرده‌اید، در واقع از تغییردهنده استفاده کرده‌اید.

حرف کراس این نیست که واکنش‌های شدید یا منفی همواره باید نادیده گرفته شوند. بر عکس، هر قدر تعداد تغییردهنده‌های ما بیشتر باشند -از حرف‌های امیدوارکننده‌ای که جلوی آینۀ توالت به خودمان می‌زنیم تا دعوت‌کردن خودمان به صرف ناهار جهت افزایش انگیزه- بیشتر می‌توانیم از قدرت هیجاناتمان در راستای رسیدن به اهدافمان استفاده کنیم. کراس می‌گوید «حسادت به ما انگیزۀ سخت‌کوشی می‌دهد. خشم به ما کمک می‌کند به تهدیدها واکنش نشان دهیم و برای رفع بی‌عدالتی تلاش کنیم».

وظیفۀ ما این است که با خردمندی خود را تغییر دهیم و به تعادل مناسبی از «دوری» و «نزدیکی» برسیم، حتی در مورد هیجاناتی مثل احساس گناه، خشم، حسادت، غم و ترس. کراس توصیه می‌کند مدت و شدت هیجانات خود را بررسی کنیم، تا متوجه شویم آیا در مسیر درستی قرار داریم یا نه. اگر «ما از شدت خشم در حال فوران هستیم، چون مربی فوتبال فرزندمان او را بازی نداده»، و مدام به اشتباهی فکر می‎کنیم که چند هفته پیش در یک مهمانی آخر‌هفته از ما سر زده، شاید نیاز به تغییر داشته باشیم.

این رویکرد دید ما را به مسئله تغییر می‌دهد. بعضی از ما ممکن است کم واکنش نشان دهیم یا واکنش‌های آشفته و غیرسازنده‌ داشته باشیم (شاید لازم باشد به‌جای از کوره دررفتن، آخرهفته‌ها بیشتر توپ‌بازی کنیم). به‌جای اینکه بپرسیم آیا واکنش من افراطی است؟، یا اینکه اصلاً جلوی واکنشمان را بگیریم، بهتر است بپرسیم آیا واکنش من به‌اندازۀ کافی مفید هست؟

واکنش‌ها تنها جنبۀ روان‌شناختی ندارند، بلکه جنبه‌های اجتماعی، هنری، سیاسی، اقتصادی و غیره نیز دارند. وقتی آنلاین خرید می‎کنیم، در واقع به فهرستی که توسط الگوریتم‌ها تدوین شده واکنش نشان می‌دهیم. وقتی تصمیم می‌گیریم چه چیزی را بخوانیم، تماشا کنیم یا گوش دهیم، دائماً در حال واکنش نشان‌دادن به پیشنهاداتی هستیم که نرم‌افزار به ما ارائه می‌دهد.

ما نظرات مردم در شبکه‌های اجتماعی را می‌خوانیم و کلیپ‌های واکنشی را تماشا می‎کنیم، چون از تماشای واکنش دیگران به آنچه خودمان هم تجربه‌اش کرده‌ایم لذت می‌بریم و سپس خودمان هم واکنشمان را به اشتراک می‌گذاریم. علاقۀ ما به پادکست‎ها تا حدودی به‌علت واکنش‌های بی‌وقفه‌ای است که میزبانان حین اجرا از خود بروز می‌دهند -«وای!»، «اوه!»، «نه بابا!» (روزنامه‌ها هرگز از آنچه گزارش می‌کنند شگفت‌زده نمی‌شوند).

امروزه ذهن‌های ما در فضایی پر از واکنش‌های خیالی پرسه می‌زنند. فضای مجازی پر از سناریوهای اضطراب‌آور است، سناریوهایی مثل خشونت‌های جاده‌ای، حملۀ حیوانات، پرش از صخره و بحث‌های سیاسی که ما را به واکنش وامی‎دارند یا دست‌کم باعث می‌شوند به واکنش احتمالی خود فکر کنیم. در مواجهه با این سناریوها، از خود می‌پرسیم عیسی مسیح در این موقعیت چه‌ می‌کرد؟ اگر جوکو ویلینک یا شخصیت بث در سریال «یلو استون» بودند، چه واکنشی نشان می‌دادند؟ دیدن واکنش‌های دیگران یک جنبۀ سرگرم‌کننده و نمایش‌مانند دارد.

استندآپ کمدین‌ها با تماشاچی‌ها شوخی می‌کنند و با حاضرجوابی خود ما را تحت تأثیر قرار می‎دهند. برای ما جالب است ببینیم تماشاچی‌ها چطور واکنش نشان می‌دهند، خونسرد می‌مانند یا نه. اما وقتی دنیای سیاست بر محور واکنش بچرخد، فضایی سنگین و ناراحت‌کننده به وجود می‌آید: جناح راست موضع خود را با پاسخ‌های سریع و کوبنده نشان می‌دهد -«با ما درنیفتید»، «چوبش را خواهید خورد»- اما جناح چپ دست به ماجراسازی‌های کوچک و محدود می‌زند، و دیگران را علیه رقیب تحریک کرده و او را از صحنه حذف می‌کند.

در یوتیوب، تحلیل‌گرهای خودخوانده از زیرزمین خانه‌هایشان به مصاحبۀ‌ سیاستمداران با رسانه‌های جمعی واکنش نشان می‌دهند و در مورد گفته‌ها اظهارنظر می‌کنند. دنی دیدرو، فیلسوف قرن هجدهم، در مورد مفهومی صحبت می‌کرد که امروزه به آن «جواب پایین راه‌پله»3می‌گویند -یعنی جواب زیرکانه‌ای که وقتی از مهمانی خارج شده‌اید و پایین پله‌ها هستید به ذهنتان می‌رسد. امروزه پله‌ها، مثل نقاشی‌های موریس اشر، دوباره به بالا برمی‌گردند و ما همیشه فرصتی برای پاسخ پیدا می‌کنیم.

پیش از این، زندگی تا این حد مملو از واکنش‌های سریع نبود. جیسون گیوریل، شاعر و منتقد ادبی، در کتاب خود با عنوان در باب جستجو4 از روزهایی یاد می‌کند که سوار قطار می‌شد و در شهر می‌گشت، به امید اینکه کتاب یا آلبوم موسیقی مد نظرش را پیدا کند. گیوریل می‌نویسد «‌اکنون آن مسیرهای دیرین، به‌سان شیارهای برجامانده از عبور کالسکه‌ای قدیمی، به نظرمان کهنه می‌‌آیند. برای یافتن محتوایی که اکنون تلفن‌های همراهمان را پر کرده چقدر وقت صرف می‌کردیم و چه کارها که نمی‌کردیم».

گیوریل به یاد می‌‎آورد که به کتاب‌فروشی می‌رفت و کتابچۀ راهنمای آلبوم‌های موسیقی را ورق می‎زد، سپس سلانه‌سلانه از خیابان رد می‌شد و به فروشگاه موسیقی می‌رفت، تا ببیند آلبوم موردنظرش را دارند یا نه. او «همۀ آن دوندگی‌ها!» را به خاطر می‌‌‌آورد. ولی «ما به آن مترو سوار‌شدن‌ها و تا مرکز شهر رفتن‌‌ها نیاز داشتیم…ما به آن ناامیدی‌های تلخ و پیروزی‌های گاه‌وبیگاه محتاج بودیم…بیش از هر چیز، به مانع نیاز داشتیم. پرورش درخت علایقمان در بیابان کار سختی بود، اما اکنون می‌فهمیم که قدر آن بیابان را ندانستیم». واکنش‌ها زمانی معنا و ارزش می‌یابند که کمیاب باشند.

اگر حساس‌بودن به معنای واکنش‌های شدید و طولانی باشد، من خودم را حساس نمی‌دانم و در موقعیت‌های زندگی‌ام از روی عادت واکنش افراطی نشان نمی‌دهم. اما احساس می‌کنم که خیلی زود تحت تأثیر حرف یا رفتار دیگران قرار می‌گیرم و از این نظر حساس هستم. مثلاً، چند روز پیش که فرزندانم را به کتابخانه برده بودم ماشینی را دیدم که رویش برچسب‎هایی زده بودند.

یکی از برچسب‎ها -که روی آن نوشته بود «دونالد ترامپ مهم است»- نظرم را جلب کرد. نیم ساعت بعد، پسرم در حال تزئین درخت کریسمس بود و دخترم سعی می‌کرد گوشۀ صندلی را بگیرد و بلند شود، و من هنوز به آن برچسب فکر می‌کردم. این لحظات برانگیزاننده مثل حلقه‎های زنجیر به هم وصل می‌شوند و کل روزمان را در بند واکنش‌های کوچک گرفتار می‌کنند. خیلی وقت‌ها دلم می‌خواهد این زنجیر را بشکنم.

مدتی است که دستگاه کوچکی دارم به اسم «بریک»5، که با آهن‌ربا به یخچالم وصل کرده‌ام. وقتی گوشی موبایلم را به آن می‌زنم، بعضی برنامه‌ها قفل می‌شوند. دیگر از وب‌گردی، یوتیوب‌گردی و چک‌کردن ایمیل‎ها خبری نیست و فقط نقشه‌ها، پیام‎ها و آهنگ‌هایم باز می‎مانند. البته تا وقتی که دوباره با موبایلم به بریک ضربه بزنم و برنامه‌ها مجدداً فعال شوند. اگر فرضاً یک روز دوشنبه برنامه‌هایم را قفل کنم و تا دوشنبۀ بعد بازشان نکنم، هفتۀ آرام‌تر و کم‌واکنش‌تری خواهم داشت.

یا دقیق‌تر بگویم، هفته‌ای خواهم داشت که در آن به شکل‎های مختلف و به محرک‌های مختلف واکنش نشان داده‌ام. هدفم این نیست که ارتباطم را کاملاً با دنیای مجازی قطع کنم، بلکه می‌خواهم خودم تعیین کنم که به چه چیزی نزدیک شوم و از چه چیزی دوری کنم. «بریک» من را از احساس بی‌قراری، بی‌هدفی و آشوبی که هنگام غرق‌شدن در واکنش‌های آنلاین تجربه می‌کنم دور می‌کند.

بااین‌وجود، جهان (خوشبختانه) پر از محرک‌هاست و انسان‌ها ذاتاً به این محرک‌ها پاسخ می‌دهند. در رمان اولیس، نوشتۀ جیمز جویس، شخصیت لئوپولد بلوم بی‌هدف در دوبلین قدم می‌زند، به عابرها نگاه می‎کند و دربارۀ آن‌ها فکر می‌کند. او به داروخانه‌ای وارد می‌شود و دربارۀ سرزمین‌های عجیب‌وغریبی که محصولات بهداشتی را از آنجا آورده‌اند خیال‌پردازی می‌کند. این داستان در سال ۱۹۰۴ اتفاق می‌افتد، زمانی که هنوز از ابزارهای دیجیتال خبری نبود.

بااین‌وجود، واکنش‌های جالب و خیال‌پردازانۀ بلوم متأثر از چیزی است که در زمان جویس از آن به‌عنوان مدرنیته و زندگی پرهیاهوی شهری یاد می‌شد، چیزی شبیه بمباران ذهن. حتی آن «مسیرهای دیرینی» که گیوریل از آن سخن می‌گوید در زمان خود تماشایی بودند. کتاب‌فروشی زنجیره‎ای «بودرز» آرمان‌شهری وسیع و چندرسانه‌ای بود. فروشگاه «تاور رکوردز» بازار پرزرق‌وبرقی بود از انواع ژانرها و سبک‌ها. ما نمی‌توانیم صرفاً کنشگر باشیم و هیچ واکنشی نشان ندهیم. هیچ‌کس بر افکار و احساسات خودش کاملاً مسلط نیست. اما یک هدف ارزشمند می‌تواند این باشد که کمی آزادی به دست بیاوریم و به‌شیوۀ خودمان واکنش نشان دهیم، نه مثل بقیه.

این مطلب را جاشوا راتمن نوشته و تاریخ ۱۰ دسامبر ۲۰۲۴ با عنوان «Are You Overreacting» در وب‌سایت نیویورکر منتشر شده است.

جاشوا راتمن (Joshua Rothman) دبیر بخش اندیشۀ نیویورکر است و از سال ۲۰۱۲ با این نشریه همکاری دارد. او نویسندۀ ستون هفتگی «اُپن کواسشن» است که از زوایای مختلف به موضوع انسان می‌پردازد. پیش‌تر، او ستون‌نویس بخش اندیشۀ بوستون گلوب بود.

منبع: ترجمان

منبع : faradeed.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *