بیوگرافی آزیتا لاچینی و همسرش(اول و دوم) + فرزندان
زندگینامه آزیتا لاچینی و همسرش(Azita Lachini)
- نام اصلی : آزیتا لاچینی
- متولد : 26 آذر 1317 تهران ، ایران
- نام دیگر : آرزو لاچینی
- زمینه فعالیت : سینما و تلویزیون
- پیشه : هنرپیشه ، گوینده
- سال های فعالیت : 1337 تاکنون
- قد آزیتا لاچینی : 156 سانتیمتر
- همسرها : امیرمظفرالدین لاچینی و فیروز بهجت محمدی
- فرزندان : محمدعلی ، مریم ، محمدرضا ، محمدمهدی و محمود
بیوگرافی کامل آزیتا لاچینی
آزیتا لاچینی متولد 26 آذر 1317 در تهران بازیگر سینما و تلویزیون ایران است.
آزیتا لاچینی – Azita Lachini
شروع فعالیت با گویندگی
آزیتا لاچینی در سال 1337 کار گویندگی و اجرای نمایشنامه های رادیویی را آغاز کرد.
عکس جوانی آزیتا لاچینی
شروع بازیگری
در سال 1340 اولین کار خود در تئاتر را تجربه کرد و در سال 1341 در فیلم مسافری از بهشت به کارگردانی نصرت الله وحدت به عنوان بازیگر سینما ایفای نقش پرداخت.
عکس جوانی آزیتا لاچینی در مسافری از بهشت
وضعیت ازدواج و همسر آزیتا لاچینی
ازدواج در 11 سالگی
11 ساله بودم که ازدواج کردم خیلی زود هم بچه دار شدم یعنی 13 ساله بودم که فرزند اولم متولد شد. فکر می کنم سال 1320 بود. دخترم هم در 14 سالگی ازدواج کرد. چهار نوه برای من آورده و خودش پنج نوه دارد (می خندد) من نوه 44 ساله و نتیجه 23 ساله دارم.
بعد از دختر اول ، صاحب فرزند پسری به نام حبیب شدم. یک روز دیدم حال و اوضاع خوبی ندارد ، نه دکتری در نزدیکی مان بود و نه بیمارستان های امروزی بود. تا بیایم به خودم بجنبم حبیب را از دست دادم. دو سالش بود. باورم نمی شد به این زودی پسرم را از دست بدهم اما خب خدا خودش زندگی حبیب را به من هدیه داده بود و خودش حبیب را گرفت. هنوز داغ حبیب از یاد و دلم نرفته بود که همسرم هم در 27 سالگی فوت کرد. 14 ساله بودم که بیوه شدم؛ آن هم با یک فرزند.
پس از فوت شوهرم ، مسئولیت زندگی و تربیت دخترم روی دوش من افتاد. زنی 14 ساله. نمی دانید بیوه شدن در 14 سالگی چقدر می تواند سخت و دردناک باشد. خجالت می کشیدم مادر و پدرم اشک هایم را ببینند ، به همین خاطر شب ها هق هق می زدم زیر گریه ، آن روزها بار سختی روی دوشم بود.
عکسهای اینستاگرام آزیتا لاچینی
نام همسرم را روی خودم گذاشتم
سال 1334 بود که با آقای امیرمظفرالدین لاچینی در موسسه زبان آشنا شدم. من شاگرد بودم و ایشان استاد. ازدواج با استاد زبان ، پنج فرزند دیگر هدیه ام کرد. جالب است بدانید آقای لاچینی بود که مرا وارد حیطه بازیگری کرد. فامیلی اصلی من نیکنام بود ولی ترجیح دادم همه لاچینی صدایم بزنند. چهار پسر و یک دختر از آقای لاچینی برایم به یادگار ماندند. اولین فرزندم در ازدواج دومم پسری به نام محمد علی است که در 19 سالگی ازدواج کرد و یک دختر به نام سارا دارد که در دانشگاه سوربن فرانسه درس می خواند.
آزیتا لاچینی در سریال پدرسالار
4 سال بی رحم
اما پسرم محمد علی بر سر تزریق یک آمپول انسولین به کما رفت ، هنوز هم آن شب را که این اتفاق رخ داد خوب یادم است. ساعت نه شب بود که به خانه رسیدیم ، دیدم کاری از دستمان برنمی آید. در وضعیت بدی قرار داشت ، محمد علی چهار سال در کما ماند. خانه ای روبروی بیمارستانش برای زندگی گرفتم. روبروی بیمارستان جم. تمام وسایل بهداشتی و بیمارستانی را خریدم و خانه را ایزوله کردم تا دکترها اذیت نشوند و به راحتی بتوانند به او برسند.
ریه اش هم مشکل داشت و گهگاه تنگی نفسش بیشتر اذیتش می کرد. امانتی خدا بود. باید برایش کم نمی گذاشتم. پس از چهار سال کمای کمرشکن و چهارسال تلاش برای تک تک نفس هایش ، از دستش دادم. هر کاری که از دستم برآمد برایش کردم ، زنده نماند اما من هیچ وقت از رحمت خدا ناامید نشدم.
سنگینی بیماری محمدعلی و چهار سال انتظار برای بهبود و بالاخره مرگش فشار عصبی زیادی به من وارد کرد. به خاطر همین فشار عصبی ، بدنم دچار مشکل شد اما باز هم خدا را شکر می کنم. قبل از مصاحبه با شما داشتم به این فکر می کردم که قرار است برای یک مصاحبه باز خاطرات گذشته ام تکرار شود ، خاطراتی که برخی از آنها تلخ هستند.
عکسهای آزیتا لاچینی
گفتند سرطان داری
پسر دیگرم محمدرضا متولد سال 1337 بود. 20 ساله بودم که او را به دنیا آوردم. او هم در 27 سالگی یعنی وقتی من 47 ساله شده بودم مرا ترک کرد. در سال 65 او را از دست دادم. دکترم گفته بود که سرطان دارم. پسرم اصرار کرد که برای معالجه به فرانسه سفر کنم. به فرانسه رفتم و به همراه عروسم از آنجا به آلمان رفتیم تا برادر او به معالجه ام بپردازد.
پس از اینکه پزشکان معاینه ام کردند گفتند چیزی نیست و سرطان را تکذیب کردند. شاید این قضیه سرطان هم حکمتی بود تا خبر فوت پسرم را در غربت بشنوم. محمدرضا در ایتالیا مهندسی برق خوانده بود و در رفسنجان سر یک پروژه برقی بود و کار می کرد ، حتی به فکرم هم نمی رسید که وقتی برگشتم جسد فرزندم را در سردخانه بیمارستان ببینم.
به یاد دارم 50 روز به دیوار تکیه زدم و گریه کردم. نه خواب داشتم و نه خوراک. محمد مهدی پسر دیگرم است که در سال 42 به دنیا آمد. حدود 30 سال است که در آلمان زندگی می کند و حالا بیشتر از 50 سال دارد ، فرزند چهارمم مریم پس از محمدمهدی به دنیا آمد و فرزند پنجمم محمود متولد سال 56 است که شهریور ماه پارسال ازدواج کرد و رفت سر خانه و زندگی اش و از آن موقع است که تنها زندگی می کنم. خدا را شکر همه بچه هایم بهترین بچه های دنیا هستند و هیچ وقت تنهایم نمی گذارند.
زندگینامه آزیتا لاچینی و همسرانش ، طلاق و فوت فرزندان
ازدواج سوم
در سال 1348 مدت ها بعد از فوت همسر دوم وقتی 32 ساله بود برای بار سوم با فیروز بهجت محمدی بازیگر ازدواج کرد و 26 سال با هم زندگی کردند که در نهایت این زندگی به جدایی ختم شد.
فیروز بهجت محمدی در سال 78 درگذشت.
آزیتا لاچینی و همسرش فیروز بهجت محمدی در فیلم جنگلبان
وقف خانواده بودم
برای همسرانم هر کاری که از دستم برمی آمد کردم و برای فرزندانم در تربیت چیزی کم نگذاشتم اما خدا هدیه ای داده بود و خودش هم گرفت. من باید مادری می کردم. من باید امانتداری می کردم. مسئولیت گردنم بود. باید برایشان کم نمی گذاشتم. خدا را شکر پیش وجدانم ناراحت نیستم. خدا هر کس را به گونه ای می سنجد. شاید مرگ عزیزانم هم آزمایشی بود که من باید پس می دادم.
آزیتا لاچینی و رضا بابک در مجموعه پاتوق
مادر بودن رسم و رسوم دارد
گاهی مادرم را به یاد می آورم. آنقدر با مادرم صمیمی بودم که شاید کسی باورش نشود. زمانی که شنید می خواهم در فیلم بازی کنم گفت که پدرت نباید بفهمد و خودش هم ارتباطش را با من قطع کرد تا اینکه از مرجعی شنید که بازیگری حرام نیست. همان روز بود که به خانه ام آمد و از من عذرخواهی کرد.
کمی ناخوش احوال بود. در اکثر اوقات خانه فرزندان دیگرش هم سر می زد اما به محض اینکه حالش بد می شد یا دلتنگ می شد ، به من زنگ می زد و من می رفتم دنبالش. بارها و بارها دکترها از او قطع امید کردند ولی من با سماجت فراوان می گفتم من پرستارش می شوم. گاهی داد می زد ، گریه می کرد و من به او می گفتم من پرستارت هستم. دکترش می گفت تو می دانی که روزهای آخر عمر مادرت است و باز با امید هر نیم ساعت به او نوشیدنی می دهی تا ویتامین بدنش کم نشود؟
آزیتا لاچینی جمشید مشایخی ، داریوش موئدبیان ، شهلا میر بختیار ، اسماعیل داروفر و جمیله شیخی در سریال پائیز صحرا
یکی از همین روزها مادرم خانه برادرم بود ، به بیمارستان رفته بودند تا اکسیژن خونش را چک کنند. به من خبر دادند که حالش نامساعد است. سر کار بودم ، ناخواسته مجبور شدم فردا صبح خودم را به مادر برسانم ، دعایم می کرد و می گفت خدا پسرت را بیامرزد. خدا سالم نگهت دارد. شاید دعاهای اوست که امروز من با آرامش زنده ام.
مادرم را در سن 83 سالگی از دست دادم. می دانید مادر بودن رسم و رسوم دارد ، سختی دارد ، باید امتحان پس بدهی ، به همین راحتی نیست که بروی و ازدواج کنی و فرزنددار شوی.
امروز که یاد گذشته ها می افتم یادم می آید وقتی مادرم تحت مراقبت های ویژه بود و پسرم محمد علی و دخترش سارا برای دیدن او آمده بودند ، پسر و نوه ام را به نام کوچک صدا زد و بعد به کما رفت. در ICU بالای سرش بودم. برادرم با لحنی پر از غم گفت : «خواهر ، نفت چراغ دیگر تمام شد.» اما من باز امید داشتم که بماند ، بماند تا خوبی هایش را جبران کنم. احترام مادرم را خیلی داشتم و عاشقانه از او پرستاری می کردم. با اطمینان می گویم دعای خیر اوست که امروز پشتیبان من است.
فیلمنامه هایی که بازی نمی کنم
سال هاست که سر کار نمی روم. هر چند وقت یک بار فیلمنامه ای برایم می فرستند و می خوانم و می بینم فیلمنامه را دوست ندارم و جواب منفی می دهم. راستش را بخواهید زیاد نمی توانم سر صحنه بمانم. انرژی قدیم را ندارم اما دوبله را دوست دارم. گهگاه برای دوبله دعوت می شوم. دوبله کردن در کنار همکارانم در این عرصه انرژی ام را زیاد می کند ، روحیه می گیرم.
خاطره ای از مردم
در بیشتر اوقات کسانی که من را می بینند ، می شناسند و احوالم را می پرسند. این موضوع روحیه ام را بالا می برد. یک بار به یاد دارم که به زیارت امام رضا (ع) رفتم که یکی از خدمه مرا شناخت. مرا برد نزدیک ضریح تا نماز بخوانم ، نمی دانید ، انگار دنیا را به من دادند.
در آن زمان که جوان بودم بیشتر مردم مرا می شناختند اما اینکه هنوز هم مرا به خاطر دارند خیلی خوشحالم می کند. یک روز یک جوان 17 ساله نزدیکم آمد و حالم را پرسید. باورم نمی شد که او فیلم های من را دیده باشد اما مو به مو کارنامه کاری ام را از بر بود.
با نمک ترین اتفاق
درست نمی دانم چه تاریخی بود اما سر کار «آ با کلاه و آ بی کلاه» بودم که اتفاق جالبی برایم افتاد. سر این کار جمشید مشایخی ، عزت الله انتظامی ، علی نصیریان ، مرحوم فنی زاده و … نیز حضور داشتند. من باید یک مسیری را در تاریکی می دویدم و می گفتم «سیاهپوشان آمدند» ، دویدم اما ناگهان از پله ها خوردم زمین.
آن روزها 7 ماهه دخترم مریم را باردار بودم ، بازی که تمام شد به پشت صحنه آمدم که ناگهان دو پرستار من را گرفتند و روی برانکارد گذاشتند. قضیه را پرسیدم ، گفتند ممکن است بچه ات سقط شده باشد ، کفشم را درآوردم و گفتم من چیزیم نیست ، پایم بریده است و خون می آید. به آمبولانس بگویید برود. بعدها تعریف کردند که ماجرا از این قرار بود که آقای نصیریان زمین خوردن من را دیده بود و ترسیده بود ، به همین خاطر به عوامل گفته بود آمبولانس خبر کنند.
آزیتا لاچینی و خسرو شکیبایی
چه خبر از این روزها؟
هر چند این روزها بیماری وجودم را گرفته اما باز هم می خندم و دنبال دلخوشی می گردم تا خدا را شکر کنم و شاد باشم. دوست دارم به خودم اعتماد به نفس بدهم. من زنی قوی بوده ام و هستم ، پس نباید مقابل فراز و نشیب های زندگی کم بیاورم.
صددرصد هر کسی در زندگی اش مشکلات زیادی دارد اما این روزها مشکل من بیمه و مسائلی است که برایم هزینه سرسام آوری دارد. سال ها تجربه بازی در سریال ها و فیلم ها را دارم اما با این همه از طرف سازمان ارشاد تحت بیمه ای هستم که اصلا کمکی به هیچ بیماری نمی کند و هیچ به درد من نمی خورد و همه ویزیت ها و داروهایم را آزاد حساب می کنم.
برای درمان بیماری هایم مجبور شده ام به چند بانک بدهکار شوم و وام بگیرم. فقط از خدا می خواهم کمکم کند که بدهکار از دنیا نرم ، زندگی همین است دیگر…
زمان مصاحبه که تمام می شود از خانه می زنم بیرون ، دلم آنقدر قرص است به محبت خدا که تا الان هیچ وقت نبوده است. فکر می کنم که این بهترین مصاحبه ای بود که برای روز مادر گرفته ام ، مصاحبه ای با مادری که سختی در دنیا نمانده که نچشیده باشد اما همیشه دلش به رحمت خدا خوش است و به محبت بچه هایش.
آزیتا لاچینی و ثریا قاسمی
فیلم های سینمایی آزیتا لاچینی
- پرونده ای برای سارا (1393)
- عروسک فرنگی (1384)
- جنایت (1382)
- اثیری (1380)
- بی همتا (1380)
- مه بانو (1380)
- آبی (1379)
- شیفته (1379)
- سفر پرماجرا (1374)
- دزد عروسک ها (1368)
- دلار (1367)
- پرنده کوچک خوشبختی (1366)
- جنگل بان (1366)
- مکافات (1366)
- دبیرستان (1365)
- شیر سنگی (1365)
- هشت و نیم شب (1365)
- زنجیرهای ابریشمی (1364)
- آقای هیروگلیف (1359)
- ماهی ها در خاک می میرند (1356)
- الکلی (1350)
- مسافری از بهشت (1342)
آزیتا لاچینی و میترا حجار در فیلم جنایت
آثار تلویزیونی آزیتا لاچینی
سال | نام | کارگردان |
---|---|---|
1399 | بوم و بانو | سعید سلطانی |
1392-1393 | قاب خاطره | حجت ذیجودی |
1392 | تله فیلم «از تهران تا قافله» | فلاح نصیری |
1391-1392 | تله فیلم «بیا از گذشته حرف بزنیم» | حمید نعمت الله |
1391 | تله فیلم «شعری که زندگی است» | بهنوش صادقی |
1390 | پیشواز | سعید ابراهیمی فر |
1389-1390 | ستایش | سعید سلطانی |
1388-1389 | چاردیواری | سیروس مقدم |
1388 | تله فیلم «بازگشت» | حسین سحرخیز |
1388 | همه بچه های من | مرضیه برومند |
1387 | آواز در باران | صدرالدین شجره |
1386-1387 | پاتوق | شاهین باباپور |
1386 | تله فیلم «ابر می بارد ، باران نه» | محمدرضا آهنج |
1385 | پرواز در حباب | سیروس مقدم |
1385 | سال های برف و بنفشه | سعید سلطانی |
1382 | بانویی دیگر | سیروس مقدم |
1381-1382 | جزیره جادو | سیامک شایقی |
1380-1381 | با من بمان | حمید لبخنده |
1380 | خاکستر و باد | جهانبخش لک |
1380 | قسمت | علی ملاجانی |
1379-1380 | چراغ جادو | همایون اسعدیان |
1379 | خواب دیدم کودکی ام را | مرتضی شاملی |
؟ | فریاد بی صدا | جهانگیر جهانگیری |
1377 | باغ کوچک بی بی گل | مهدی قاسمی |
1377 | ماه آتش | اسماعیل میهن دوست |
1376 | بافته های رنج | مجید بهشتی |
1375 | تله فیلم «سرزمین ملائک» | علی غفاری |
1375 | ماجراهای خانه شماره 13 | اسماعیل میهن دوست |
1375 | مدرسه مادربزرگ ها | غلامرضا رمضانی |
1374-1375 | دبیرستان خضراء | اکبر خواجویی |
1374 | کارآگاه | حسن هدایت |
1374 | مهرخوبان | یوسف سیدمهدوی |
1373-1374 | در پناه تو | حمید لبخنده |
1373 | پدرسالار | اکبر خواجویی |
1372 | میثاق خون | حسین مختاری |
1372 | پنجره ای رو باغچه | حسین مروی |
1371 | مزد ترس | حمید تمجیدی |
1370-1371 | زندگی | حسین مروی |
1370-1371 | روزی روزگاری | امرالله احمدجو |
1370 | پنجره ای رو به آفتاب | حسین مروی |
1370 | امام علی | داود میرباقری |
1368 | آقای دلار | مجید بهشتی |
1367 | بخش چهار جراحی | مسعود فروتن |
1365 | اُغُر بخیر | مجید بهشتی |
1365 | نهضت های آزادی بخش | اسماعیل شنگله |
1364-1365 | پاییز صحرا | اسدالله نیک نژاد |
1364 | جُنگی برای فردا | مجید مظفری |
1364 | تله تئاتر «یک مسافر» | مهوش جزایری |
1363 | تله تئاتر «با یک گل بهار» | حسین پناهی |
1356 | ارثیه ایرانی | محمود محمدیوسف |
1356 | مستنطق | شاپور قریب –عباس جوانمرد |
1356 | طلاق | مسعود اسداللهی |
1355 | مرد اول | پرویز کاردان |